حتماً برای همه ما پیش آمده که مرد جوانی در خیابان سرراهمان قرار بگیرد و ادعا کند کیف پولش را دزدیدهاند و هیچ پولی ندارد یا زن جوانی بگوید چند فرزند قد و نیمقد دارد و برگههای آزمایش شوهر بیمارش دستش باشد و ادعا کند نیازمند است و مبلغی برای بستری شدن یا خرج دوای دکتر شوهرش را بخواهد. به اینها اضافه کنید کودکانی را که هر روز سر چهارراهها شیشههای ماشینتان را پاک یا اسفند برایتان دود میکنند....
حتماً برای همه ما پیش آمده که مرد جوانی در خیابان سرراهمان قرار بگیرد و ادعا کند کیف پولش را دزدیدهاند و هیچ پولی ندارد یا زن جوانی بگوید چند فرزند قد و نیمقد دارد و برگههای آزمایش شوهر بیمارش دستش باشد و ادعا کند نیازمند است و مبلغی برای بستری شدن یا خرج دوای دکتر شوهرش را بخواهد. به اینها اضافه کنید کودکانی را که هر روز سر چهارراهها شیشههای ماشینتان را پاک یا اسفند برایتان دود میکنند. شاید پشت چراغ قرمز دادن یک اسکناس هزار تومانی دل آنها را خوش و حال شما را برای کمک خوب کند اما معمولاً قبل از هر کمکی ذهنمان با یک سؤال درگیر است. آیا میتوانم به حرفشان اعتماد کنم؟ راست میگویند؟ کمک به خیریهها هدفمندترین نوع کمک به کودکانکار و خانوادههای آنهاست. خیریهها نیازمند کمکهای مادی و بیشتر از همه معنوی ما هستند و میتوان به راحتی به آنها اعتماد کرد چون آنها قبل از هر چیز افراد نیازمند را شناسایی میکنند. دورهمی جوانان خیّر و نیکوکار شهرک اکباتان بهانهای شد تا سری به خیریه آنها بزنیم و پای حرفهایشان بنشینیم.
با اعتماد کامل کمک کنید
هر کدامشان برای خود کار و کاسبی دارند. در بهترین دانشگاهها درس خواندهاند اما تصمیم گرفتهاند بخشی از زمان خود را صرف کمک به بچههای خانوادههای نیازمند کنند. از انجام هیچکاری در مؤسسه دریغ نمیکنند از جابهجایی وسایل و تیکشیدن زمین بگیرید تا درس دادن به بچهها و توزیع ارزاق. هرچه در چنته دارند برای کمک به خیریه میگذارند. یکی از قدیمیترین آنها «امیرارسلان آذرینیا» است. میگوید: «هیچکس از بدبختی و فقر همشهریاش در کوچه و خیابان خوشحال نمیشود و همه انسانها ذاتاً دوست دارند به همنوعشان کمک کنند. اما نمیتوانستم تنها به حرف افرادی که ادعای فقر میکنند، اعتماد کنم. برای همین کار در خیریه را انتخاب کردم. اینجا قبل از هر کمکی نیازمندان شناسایی میشوند و کمکها هدفمند و در راستای تحصیل کودکانکار و در کنار آن کمک به اعضای خانوادههای تحت پوشش است.» امیر ارسلان 29سال دارد و کارشناس ارشد مکانیک و کارمند است. میگوید: «بسته به برنامههای خیریه سعی میکنم هفتهای 3 روز بعد از کار به خیریه بیایم و باقی روزها کار را دورادور با بچههای داوطلب هماهنگ میکنم. 6 سال است که کار در خیریه یکی از اصلیترین دغدغههای زندگیام شده است. درست از روزی که با آنها آشنا شدم. اجرای تمامی جشنها و سمینارهایی که خیریه برگزار میکند را به عهده دارم و همراه تیم اجرایی و گروه خیّران داوطلب همیشه سعی کردهایم جشنها به بهترین شکل برگزار شود.»
کار خیر ماندگار میشود
امیرارسلان از این 6 سال، خاطراتی ماندگار دارد. از روزی که همه بچهها با گل و شیرینی روز پدر را در کنار پدر یکی از مددجویان که معلولیت داشته گذراندهاند تا روزی که در جشنهای قلکشکن خیریهساز زده و به تماشای ساززدن کودکانی که تا آن روز در زندگیشان کیبورد را از نزدیک ندیده بودند نشستهاند.
او میگوید: «هیچ وقت یادم نمیرود قرار بود برای امتحانات پایان ترم با دانشآموزی ریاضی کار کنم. قرار بود تمرین 3روز و روزی یک ساعت باشد اما از همان اول که وارد اتاق شد گفت من هیچی بلد نیستم! ساعتهای تمرین از یک ساعت به 5ساعت رسید و درس خواندن و درس دادن تا روز امتحانش طول کشید یا درس دادن به مرد 30 سالهای که کارتنخواب بود و به تازگی اعتیاد را ترک کرده بود و افسرده بود و تنها چند واحد از درسهایش مانده بود تا دیپلم بگیرد.» این خیّر جوان ادامه میدهد: «در طول این سالها خیریه درصدد کشف استعداد بچهها است، بعضیها از آنها تواناییشان فقط درس خواندن نیست. پسربچههایی هستند که در باشگاه فوتبال بازی میکنند و حسابی در زمینههای ورزشی استعداد دارند.»
غذای روحتان را فراموش نکنید!
امیرارسلان به بیستم هر ماه که خیریه ارزاق را بین افراد تحت پوشش پخش میکند اشاره کرده و میگوید: «بیستم هر ماه برای خانوادههای تحت پوشش ارزاق میبریم و این لحظات که ارزاق را توزیع میکنم جزو خاطرات و لحظههای بسیار خوش زندگی ما ثبت میشود. به یاد ماندنیترین لحظههایمان در خیریه میگذرد. روزهایی هم میشود که زمان خالیام را با دوستانم میگذرانم. سینما میرویم اما کار در خیریه غذای روح است که همیشه به آن احتیاج داریم و با انجام هر کار خیری اول خودمان هستیم که حالمان خوب میشود و این حال خوب بیش از هر چیزی در زندگیمان ماندگار است.»
با هنرت خیّر شو!
«ساناز تیموری» لیسانس حسابداری دارد اما قرار است از هنرش در خیریه استفاده کند. هنر چرمدوزی. او 3سالی است با خیریه آشنا شده اما جدی شدن کارش در خیریه با آموزش چرمدوزی است. او میگوید: «دوره چرمدوزی را که یاد گرفتم میخواستم کاری برای خودم راه بیندازم اما با پایان دوره چرمدوزی با خیریه آشنا شدم. تصمیم گرفتم به داوطلبان خیّر چرمدوزی یاد بدهم تا چند نفری با هم به زنان سرپرست خانوار این هنر را آموزش دهیم تا آنها از فروش هنر دست خودشان بتوانند امرارمعاش کنند.» ادامه میدهد: «تا عید و بازارچه خیریه وقتی نداریم و یک هفتهای است کار آموزش را شروع کردهایم. از وسایل کوچک مثل کیفپول، جاسوئیچی و زیورآلات چرمی شروع میکنیم که هم یادگیری آن آسانتر است و هم برای ساخت آن زمان زیادی صرف نمیشود. بعد از گرفتن سفارش و ساختن آن توسط زنان سرپرست خانوار محصولات را در بازارچه خیریه به نفع خودشان میفروشیم.»
مهمترین فقر، فرهنگی است
«هومن جعفری» یکی دیگر از اهالی اکباتان است که از بدو ورود به دانشگاه با خیریه همکاری میکند. او حالا کارشناسی ارشد هوش مصنوعی دارد و استاد دانشگاه است. انیمیشن و بازیهای یارانهای میسازد. او میگوید: «از بچگی میدیدم پدر و مادرم به نیازمندان کمک میکنند و من هم به بچهها در خیریه درس میدادم. کوچکتر که بودم پدرم گوسفند نذر میکرد. کمکها و نذوراتش گوشت قربانی بود اما امروز معتقدم کمکها باید هدفمند باشد و اگر خانوادهای یک روز گوشت نخورد اتفاقی نمیافتد و این اتفاق فقیر و ثروتمند هم ندارد.» هومن معتقد است تنها چیزی که زندگی انسان را متحول میکند درس خواندن است و فقر فرهنگی مهمترین معضل این روزهای جامعه ماست که نه تنها گریبانگیر افراد فقیر و با سطح درآمد کم است بلکه این موضوع در افراد ثروتمند نیز دیده میشود. ما تمام سعیمان را میکنیم که این نسل مشکلات نسل قبلی را نداشته باشد. برخی از صاحبان رتبههای تک رقمی کنکور که امروز در دانشگاههایی خوب درس خواندهاند، بچههای کاری بودند که اگر خیریه در سنین پایین سرپرستی تحصیلشان را برعهده نمیگرفت و خانوادههایشان را کمک نمیکرد معلوم نبود سر از کدام چهارراهی درمیآوردند اما امروز برای خودشان کسی هستند. سرشان بالا است و به آنهایی که روزی مثل خودشان بودند کمک میکنند.»
کار خیر قلب رئوف میخواهد
«اکرم پارسا» یکی دیگر از جوانان خیّر است. او میگوید: «2سالی است که به واسطه یکی از دوستانم با خیریه آشنا شدم. اوایل در جشنها و مراسم قلکشکن بهعنوان نیروی داوطلب در غرفهها میماندم اما حالا یک سالی است که 4روز در هفتهام را به خیریه اختصاص دادهام. ارتباط با خیّران مهمترین کار من است. هر از چند گاهی با آنها حال و احوالی میکنیم و آنها را در جریان کارهای انجام شده و برنامههای نزدیک مثل بازارچه شبعید که این روزها درگیرش هستیم، قرار میدهم.» اکرم ادامه میدهد: «انجام کار خیر قلب رئوف میخواهد و این روزها با توجه به مسائل اقتصادی که همه درگیر آن هستند کمک به خیریهها را نباید تنها از دید کمکهای مالی نگاه کرد. میتوان عضوی از یک گروه خیریه بود اما نه با کمکهای مالی. همین وقت و انرژی گاهی بار زیادی از مشکلات یک خیریه را برمیدارد. این روزها ما هم در خیریه در حال یادگیری هنرهایی هستیم که قرار است آن را به زنان سرپرست خانوار آموزش دهیم تا هم خودمان توانمند شویم هم بتوانیم زنان بدسرپرستی را که نیازمند کمک ما هستند، توانمند و همه در کنار هم رشد کنیم.»
کار خیر را پشتگوش ننداز!
«مهدی عمادی» 4سالی است در این خیریه کارهای مربوط به فیلم و عکس انجام میدهد و عکسهایی که در شبکههای مجازی و پایگاه خیریه به چشم میخورد را او تهیه میکند. او که از طریق یکی از دوستانش با خیریه آشنا شده میگوید: «در مراسم قلکشکن برای خیریه عکاسی میکنم و از مراسم فیلم میگیرم و تدوین میکنم.» مادر مهدی هم از خیّران فعال خیریه است و مشوق او در انجام کارهای خیر. او میگوید: «بچهها سرمایههای این کشورند و با راهکارهای متفاوتی که برای تحصیل آنها در نظر گرفته شده این سرمایهها دوباره به جامعه بر میگردند. هر آنچه در توان داشته باشم برای کمک به خیریه انجام میدهم. اگرچه کار خیر برگشت مالی ندارد اما هیچوقت انجام دادن آن را پشتگوش نمیاندازم. تا امروز هرکاری که برای خیریه انجام دادهام نتیجه آن را در زندگیام دیدهام. حال خودم همیشه خوب است و بلافاصله بعد از انجام کمک به خیریه برایم طرحهایی جور میشود که همه آن را مدیون کار در خیریه میدانم.»
با دست خالی معجزه کن!
«سپیده احمدی» کارشناس معماری است و پتینه و سفال و چرمدوزی را در خیریه برای زنان سرپرست خانوار انجام میدهد. او میگوید: «دلتنگ بچههای خیریه شده بودم و یکی از آنها از راه دور به دیدنمان آمد. دوم دبستان بود و در یکی از روستاهای اطراف شیراز زندگی میکرد. شیرینزبان بود، فلوت میزد و از بچههای نخبه به شمار میآمد. 4سال داشت و به علت بیماری بیناییاش را از دست داده بود. علاوه بر این خانوادهاش متوجه شده بودند که اگر پیوند مغز استخوان انجام ندهد، به تدریج تمام اعضای بدنش را از دست خواهد داد. 6 سال پیش خیریه تمام کارهای پزشکیاش را پیگیری کرد و به گفته پزشکان با احتمال 50درصد بهبودی عمل پیوند مغز استخوان انجام شد. با دیدن و شنیدن داستانش از خوشحالی گریهام گرفت. ما باید خوشحال باشیم که میتوانیم تغییر ایجاد کنیم. ما آدمهای معمولی نیستیم و میتوانیم با دستهای خالی معجزه کنیم.»
کنسرت به نفع کودکان
«امین ستوده» در شهرک اکباتان استودیوی عکاسی دارد و برای کودکان موسیقی اجرا میکند. او میگوید: «تصمیم گرفته بودیم کنسرتی به نفع کودکان برگزار کنیم و این شد که پایمان به اینجا باز شد. با چند خیریه در ارتباط بودم و برای شروع کار با هر خیریهای تردید داشتم اما اینجا همانجایی بود که کار نهایی شد. یک سالی از برگزاری آن کنسرت میگذرد اما تقریباً هر روز به مؤسسه سر میزنم.» با خنده میگوید: «با بچههای خیّر کار میکنیم و چای میخوریم و از ایدههای تازهای که میتوانیم برای کمک به بچههای نیازمند انجام دهیم حرف میزنیم و سعی میکنیم هرچه زودتر ایدهها را اجرا کنیم.»
کافیاست نیتتان خیر باشد
«معصومه موسایی» یار غار خیریه است و از روزهای اول شکلگیری آن حضور داشته؛ حوالی سال 1383. در میدان خراسان به بچههای کار درس میداده و بزرگ شدن و رشد کردن مؤسسه را دیده است. او میگوید: «کار مؤسسه با 7 بچهای که دوره راهنمایی بودند شروع شد تا امروز که صدها خانواده را تحت پوشش داریم و بچههایی که بزرگ شدند و هرکدام حالا دانشجویان و فارغالتحصیلانیاند که به جای مددجو، خودشان یک پا مددکاران اجتماعی هستند. خودشان درد کشیدهاند و درد را بهتر از هر کسی میفهمند.» معصومه هر روز کار در خیریه برایش یک خاطره است. «اینو دیگه کجای دلم بزارم! » را با لحن خاصی میگویند که انگار با آن هزار و یک خاطره دارند. از اتفاقاتی که پشت سر هم افتاده، از تماسهای مددجویانی که با آه و ناله کارد به استخوانشان رسیده و گوشی تلفن را برمیدارند و میگویند اجاقگاز یا فرش ندارند. میگوید: «معمولاً تماس نمیگیرند اما وقتی زنگ میزنند از لحن آه و نالهشان معلوم است چقدر مورد اضطراری است و چقدر نیست! هر وقت اضطراری باشد کارها خودش جور میشود مثل وقتی که بلافاصله بعد از تماس یکی از مددجویان برای اجاق گاز در روز عید فطر با فطریههای مسجد محله به فاصله کمی مبلغ جمع شد و رسید دست آن که نیازمند بود.»
با اعتماد کامل کمک کنید
هر کدامشان برای خود کار و کاسبی دارند. در بهترین دانشگاهها درس خواندهاند اما تصمیم گرفتهاند بخشی از زمان خود را صرف کمک به بچههای خانوادههای نیازمند کنند. از انجام هیچکاری در مؤسسه دریغ نمیکنند از جابهجایی وسایل و تیکشیدن زمین بگیرید تا درس دادن به بچهها و توزیع ارزاق. هرچه در چنته دارند برای کمک به خیریه میگذارند. یکی از قدیمیترین آنها «امیرارسلان آذرینیا» است. میگوید: «هیچکس از بدبختی و فقر همشهریاش در کوچه و خیابان خوشحال نمیشود و همه انسانها ذاتاً دوست دارند به همنوعشان کمک کنند. اما نمیتوانستم تنها به حرف افرادی که ادعای فقر میکنند، اعتماد کنم. برای همین کار در خیریه را انتخاب کردم. اینجا قبل از هر کمکی نیازمندان شناسایی میشوند و کمکها هدفمند و در راستای تحصیل کودکانکار و در کنار آن کمک به اعضای خانوادههای تحت پوشش است.» امیر ارسلان 29سال دارد و کارشناس ارشد مکانیک و کارمند است. میگوید: «بسته به برنامههای خیریه سعی میکنم هفتهای 3 روز بعد از کار به خیریه بیایم و باقی روزها کار را دورادور با بچههای داوطلب هماهنگ میکنم. 6 سال است که کار در خیریه یکی از اصلیترین دغدغههای زندگیام شده است. درست از روزی که با آنها آشنا شدم. اجرای تمامی جشنها و سمینارهایی که خیریه برگزار میکند را به عهده دارم و همراه تیم اجرایی و گروه خیّران داوطلب همیشه سعی کردهایم جشنها به بهترین شکل برگزار شود.»
کار خیر ماندگار میشود
امیرارسلان از این 6 سال، خاطراتی ماندگار دارد. از روزی که همه بچهها با گل و شیرینی روز پدر را در کنار پدر یکی از مددجویان که معلولیت داشته گذراندهاند تا روزی که در جشنهای قلکشکن خیریهساز زده و به تماشای ساززدن کودکانی که تا آن روز در زندگیشان کیبورد را از نزدیک ندیده بودند نشستهاند.
او میگوید: «هیچ وقت یادم نمیرود قرار بود برای امتحانات پایان ترم با دانشآموزی ریاضی کار کنم. قرار بود تمرین 3روز و روزی یک ساعت باشد اما از همان اول که وارد اتاق شد گفت من هیچی بلد نیستم! ساعتهای تمرین از یک ساعت به 5ساعت رسید و درس خواندن و درس دادن تا روز امتحانش طول کشید یا درس دادن به مرد 30 سالهای که کارتنخواب بود و به تازگی اعتیاد را ترک کرده بود و افسرده بود و تنها چند واحد از درسهایش مانده بود تا دیپلم بگیرد.» این خیّر جوان ادامه میدهد: «در طول این سالها خیریه درصدد کشف استعداد بچهها است، بعضیها از آنها تواناییشان فقط درس خواندن نیست. پسربچههایی هستند که در باشگاه فوتبال بازی میکنند و حسابی در زمینههای ورزشی استعداد دارند.»
غذای روحتان را فراموش نکنید!
امیرارسلان به بیستم هر ماه که خیریه ارزاق را بین افراد تحت پوشش پخش میکند اشاره کرده و میگوید: «بیستم هر ماه برای خانوادههای تحت پوشش ارزاق میبریم و این لحظات که ارزاق را توزیع میکنم جزو خاطرات و لحظههای بسیار خوش زندگی ما ثبت میشود. به یاد ماندنیترین لحظههایمان در خیریه میگذرد. روزهایی هم میشود که زمان خالیام را با دوستانم میگذرانم. سینما میرویم اما کار در خیریه غذای روح است که همیشه به آن احتیاج داریم و با انجام هر کار خیری اول خودمان هستیم که حالمان خوب میشود و این حال خوب بیش از هر چیزی در زندگیمان ماندگار است.»
با هنرت خیّر شو!
«ساناز تیموری» لیسانس حسابداری دارد اما قرار است از هنرش در خیریه استفاده کند. هنر چرمدوزی. او 3سالی است با خیریه آشنا شده اما جدی شدن کارش در خیریه با آموزش چرمدوزی است. او میگوید: «دوره چرمدوزی را که یاد گرفتم میخواستم کاری برای خودم راه بیندازم اما با پایان دوره چرمدوزی با خیریه آشنا شدم. تصمیم گرفتم به داوطلبان خیّر چرمدوزی یاد بدهم تا چند نفری با هم به زنان سرپرست خانوار این هنر را آموزش دهیم تا آنها از فروش هنر دست خودشان بتوانند امرارمعاش کنند.» ادامه میدهد: «تا عید و بازارچه خیریه وقتی نداریم و یک هفتهای است کار آموزش را شروع کردهایم. از وسایل کوچک مثل کیفپول، جاسوئیچی و زیورآلات چرمی شروع میکنیم که هم یادگیری آن آسانتر است و هم برای ساخت آن زمان زیادی صرف نمیشود. بعد از گرفتن سفارش و ساختن آن توسط زنان سرپرست خانوار محصولات را در بازارچه خیریه به نفع خودشان میفروشیم.»
مهمترین فقر، فرهنگی است
«هومن جعفری» یکی دیگر از اهالی اکباتان است که از بدو ورود به دانشگاه با خیریه همکاری میکند. او حالا کارشناسی ارشد هوش مصنوعی دارد و استاد دانشگاه است. انیمیشن و بازیهای یارانهای میسازد. او میگوید: «از بچگی میدیدم پدر و مادرم به نیازمندان کمک میکنند و من هم به بچهها در خیریه درس میدادم. کوچکتر که بودم پدرم گوسفند نذر میکرد. کمکها و نذوراتش گوشت قربانی بود اما امروز معتقدم کمکها باید هدفمند باشد و اگر خانوادهای یک روز گوشت نخورد اتفاقی نمیافتد و این اتفاق فقیر و ثروتمند هم ندارد.» هومن معتقد است تنها چیزی که زندگی انسان را متحول میکند درس خواندن است و فقر فرهنگی مهمترین معضل این روزهای جامعه ماست که نه تنها گریبانگیر افراد فقیر و با سطح درآمد کم است بلکه این موضوع در افراد ثروتمند نیز دیده میشود. ما تمام سعیمان را میکنیم که این نسل مشکلات نسل قبلی را نداشته باشد. برخی از صاحبان رتبههای تک رقمی کنکور که امروز در دانشگاههایی خوب درس خواندهاند، بچههای کاری بودند که اگر خیریه در سنین پایین سرپرستی تحصیلشان را برعهده نمیگرفت و خانوادههایشان را کمک نمیکرد معلوم نبود سر از کدام چهارراهی درمیآوردند اما امروز برای خودشان کسی هستند. سرشان بالا است و به آنهایی که روزی مثل خودشان بودند کمک میکنند.»
کار خیر قلب رئوف میخواهد
«اکرم پارسا» یکی دیگر از جوانان خیّر است. او میگوید: «2سالی است که به واسطه یکی از دوستانم با خیریه آشنا شدم. اوایل در جشنها و مراسم قلکشکن بهعنوان نیروی داوطلب در غرفهها میماندم اما حالا یک سالی است که 4روز در هفتهام را به خیریه اختصاص دادهام. ارتباط با خیّران مهمترین کار من است. هر از چند گاهی با آنها حال و احوالی میکنیم و آنها را در جریان کارهای انجام شده و برنامههای نزدیک مثل بازارچه شبعید که این روزها درگیرش هستیم، قرار میدهم.» اکرم ادامه میدهد: «انجام کار خیر قلب رئوف میخواهد و این روزها با توجه به مسائل اقتصادی که همه درگیر آن هستند کمک به خیریهها را نباید تنها از دید کمکهای مالی نگاه کرد. میتوان عضوی از یک گروه خیریه بود اما نه با کمکهای مالی. همین وقت و انرژی گاهی بار زیادی از مشکلات یک خیریه را برمیدارد. این روزها ما هم در خیریه در حال یادگیری هنرهایی هستیم که قرار است آن را به زنان سرپرست خانوار آموزش دهیم تا هم خودمان توانمند شویم هم بتوانیم زنان بدسرپرستی را که نیازمند کمک ما هستند، توانمند و همه در کنار هم رشد کنیم.»
کار خیر را پشتگوش ننداز!
«مهدی عمادی» 4سالی است در این خیریه کارهای مربوط به فیلم و عکس انجام میدهد و عکسهایی که در شبکههای مجازی و پایگاه خیریه به چشم میخورد را او تهیه میکند. او که از طریق یکی از دوستانش با خیریه آشنا شده میگوید: «در مراسم قلکشکن برای خیریه عکاسی میکنم و از مراسم فیلم میگیرم و تدوین میکنم.» مادر مهدی هم از خیّران فعال خیریه است و مشوق او در انجام کارهای خیر. او میگوید: «بچهها سرمایههای این کشورند و با راهکارهای متفاوتی که برای تحصیل آنها در نظر گرفته شده این سرمایهها دوباره به جامعه بر میگردند. هر آنچه در توان داشته باشم برای کمک به خیریه انجام میدهم. اگرچه کار خیر برگشت مالی ندارد اما هیچوقت انجام دادن آن را پشتگوش نمیاندازم. تا امروز هرکاری که برای خیریه انجام دادهام نتیجه آن را در زندگیام دیدهام. حال خودم همیشه خوب است و بلافاصله بعد از انجام کمک به خیریه برایم طرحهایی جور میشود که همه آن را مدیون کار در خیریه میدانم.»
با دست خالی معجزه کن!
«سپیده احمدی» کارشناس معماری است و پتینه و سفال و چرمدوزی را در خیریه برای زنان سرپرست خانوار انجام میدهد. او میگوید: «دلتنگ بچههای خیریه شده بودم و یکی از آنها از راه دور به دیدنمان آمد. دوم دبستان بود و در یکی از روستاهای اطراف شیراز زندگی میکرد. شیرینزبان بود، فلوت میزد و از بچههای نخبه به شمار میآمد. 4سال داشت و به علت بیماری بیناییاش را از دست داده بود. علاوه بر این خانوادهاش متوجه شده بودند که اگر پیوند مغز استخوان انجام ندهد، به تدریج تمام اعضای بدنش را از دست خواهد داد. 6 سال پیش خیریه تمام کارهای پزشکیاش را پیگیری کرد و به گفته پزشکان با احتمال 50درصد بهبودی عمل پیوند مغز استخوان انجام شد. با دیدن و شنیدن داستانش از خوشحالی گریهام گرفت. ما باید خوشحال باشیم که میتوانیم تغییر ایجاد کنیم. ما آدمهای معمولی نیستیم و میتوانیم با دستهای خالی معجزه کنیم.»
کنسرت به نفع کودکان
«امین ستوده» در شهرک اکباتان استودیوی عکاسی دارد و برای کودکان موسیقی اجرا میکند. او میگوید: «تصمیم گرفته بودیم کنسرتی به نفع کودکان برگزار کنیم و این شد که پایمان به اینجا باز شد. با چند خیریه در ارتباط بودم و برای شروع کار با هر خیریهای تردید داشتم اما اینجا همانجایی بود که کار نهایی شد. یک سالی از برگزاری آن کنسرت میگذرد اما تقریباً هر روز به مؤسسه سر میزنم.» با خنده میگوید: «با بچههای خیّر کار میکنیم و چای میخوریم و از ایدههای تازهای که میتوانیم برای کمک به بچههای نیازمند انجام دهیم حرف میزنیم و سعی میکنیم هرچه زودتر ایدهها را اجرا کنیم.»
کافیاست نیتتان خیر باشد
«معصومه موسایی» یار غار خیریه است و از روزهای اول شکلگیری آن حضور داشته؛ حوالی سال 1383. در میدان خراسان به بچههای کار درس میداده و بزرگ شدن و رشد کردن مؤسسه را دیده است. او میگوید: «کار مؤسسه با 7 بچهای که دوره راهنمایی بودند شروع شد تا امروز که صدها خانواده را تحت پوشش داریم و بچههایی که بزرگ شدند و هرکدام حالا دانشجویان و فارغالتحصیلانیاند که به جای مددجو، خودشان یک پا مددکاران اجتماعی هستند. خودشان درد کشیدهاند و درد را بهتر از هر کسی میفهمند.» معصومه هر روز کار در خیریه برایش یک خاطره است. «اینو دیگه کجای دلم بزارم! » را با لحن خاصی میگویند که انگار با آن هزار و یک خاطره دارند. از اتفاقاتی که پشت سر هم افتاده، از تماسهای مددجویانی که با آه و ناله کارد به استخوانشان رسیده و گوشی تلفن را برمیدارند و میگویند اجاقگاز یا فرش ندارند. میگوید: «معمولاً تماس نمیگیرند اما وقتی زنگ میزنند از لحن آه و نالهشان معلوم است چقدر مورد اضطراری است و چقدر نیست! هر وقت اضطراری باشد کارها خودش جور میشود مثل وقتی که بلافاصله بعد از تماس یکی از مددجویان برای اجاق گاز در روز عید فطر با فطریههای مسجد محله به فاصله کمی مبلغ جمع شد و رسید دست آن که نیازمند بود.»
نوشتن دیدگاه